زمین سفت و محکم بود وسرسختانه جلوی ضربات کج بیل مقاومت می کرد. علف های سبز و کوتاه بر عکس شاخه ی خشک شاتوت پیر که تا کشیدمش از زمین بیرون آمد، ریشه های افشانشان را توی خاک گره زده بودند و کنده نمی شدند. همسر آمد . یکی دوتا…
بهار = به + آر
بهار باید به بیاورد و حال خوب وخوش .قدیمی ها فکر کرده بودند با عید دیدنی و دید وبازدید این به، به زندگی می آید ولی هیچکدام به مخیله شان هم خطور نکرده بود که روزی یک مرض عجیب و غریب به اسم کرونا از راه میرسد و بساط هزاران…
خسته ی زمانه
شعری به زبان زیبای کرجی
مار زبانته بزنه
داستانی طنز از نفرینی که زود به واقعیت رسید
عزیز دل
قبلا دیده بودمش. فکر میکردم یک نفر رو گریم هالووین کردن تا نقش کرونا رو بازی کنه، پیش خودم میگفتم مرد به این گندگی و با این هیکل چطور اجازه داده که به این شکل دربیارن، حتی یه بار به همسر که با تعجب به ویدئو نگاه میکرد گفتم این…
بهار قرن جدید
دستم رو خم و راست میکند با انگشت پوستم را فشار میدهد و با خنده به دختر سفیدپوش کناری میگوید امان از دست ما چاق ها رگ مون پیدا نمیشه خیلی فاصله اش کم است میترسم حرفی بزنم و سرفه ام بگیرد برای خودش خوب نیست پس همان زیر ماسک…
تعمیرکار
احسان با شنیدن صدای مکبر یک وری توی جانماز ایستاد. خودش را توی صف اول تصور کرد که پشت سر امام جماعت ایستاده و قامت میبندد. چقدر دلش بوی درودیوار گلاب خورده مسجد را میخواست. دستهایش به پشت گوش نرسیده صدای چند مشت محکم روی در بلند شد وبدنش را…
خاکسپاری در روز برفی
سفری به گذشته با زبان زیبای کلاک کرج
آخرین دیدگاهها