همه دارند میروند باغ لاله. عکس هایشان را که میبینم هوش از سرم میرود، به کندری ها با این هوش و پشتکار شان غبطه میخورم، یعنی بچه های عمو صادق هم توی این کار شراکت کرده اند؟ کاش سال پیش و سال های پیش تر یادشان به این کار افتاده بود. همان سال ها که عمو با لبخند پهنش زنده بود و کرونا هم نبودگل ها خیلی متنوعند. لاله های رنگی روی دامنه کوه چیده شده اند. طبقه طبقه و رنگ رنگ. از بچگی عاشق گل لاله بوده ام. وقتی میرفتیم کوه و یک بغل لاله زرد یا سرخ میچیدم و به خانه که میرسیدم داد میزدم مادر بیا برات گل آوردم و مادر جان گل ها رو توی تنگ روی طاقچه میگذاشت.گل های کندر درشتند. گوشتی و آبدار. مثل گل های خود کوه ریز و کم پر نیستند. نهر آبی بین طبقات کشیده شده. توی تبلیغات مسئولش میگفت : چند میلیارد خرجش کرده اند. فامیلی اش پهلوانی بود. مثل بچه های عمو صادق ولی شبیه آنها نبود. هیچکدام از پسرهای عمو آنقدر لاغر و ریز اندام نبودند. نادر که کوچکتر از همه پسرها بود از در تو نمیامد. بابا نصیحتش میکرد و میگفت: به جای گیوه کفش بپوش تا پاهات آنقدر بزرگ نشن. بچه بود با سری پایین گوش میکرد. خیلی آرام به نظر میرسید. موهایش را از ته زده بودند. قوتول بود. با لپ های سرخ. پیشانی آفتاب سوخته. توی اتاق کاهگلی روی کوه که همیشه مال او بود و حالا ما توی آن بساط کرده بودیم، مینشست و با خجالت به حرف های ما گوش میکرد. فقط وقتی به دنبال الاغ قهوه ای با پالان سفید میرفت سر کوه صدای آوازش را میشنیدیم که برای کسی میخواند، شاید برای دخترکی در همان حوالی. اگر با همان روند رشد کرده باشد، حتما دو برابر هیکل پهلوانی توی فیلم است.هر روز عکس های جدید از لاله ها میرسد. آدمهای جدید با ماسک و بدون ماسک. هر روز به جمعیت شان اضافه میشود. دلم میخواهد مامان را برای دیدن گلها ببرم. بعد از عملش به کمی هوا نیاز دارد. یادم به بیمارستان و دکتر و پرستارها میافتد. آنها هم به گل و کوه و هوا نیاز دارند. خدا کند بین جماعتی که لابلای گل ها ژست گرفته اند، کسی از کادر پزشکی هم باشد. خدا کند با دیدن اینهمه آدم که بی پروا توی هم لول میخورند اشک توی چشمشان جمع نشود و دلشان نریزد که با این موج جدید از بیماری چه باید بکنند. خدا کند که زیبایی ها مال یک عده نباشد و زحمتش مال یک عده ی دیگر. خدا کند که مامان هم آن گل ها را ببیند.
معصومه ابوالحسنی