عروسک کوچولو تو چقدر خوشگلی. آدم عاشق موهای قهوه ای و چشم های براقت می شود. کاش مال من بودی. اسم من نلین است. امسال به کلاس دوم میروم . توی محله قبلی مان چند تا دوست خوب داشتم. یک دوچرخه صورتی هم داشتم که دو تا چرخ کوچک کمکی داشت. با خانه ای درختی توی حیاط خلوت.
میدانی عروسک کوچولو به نظر من بدترین وقت برای اسباب کشی کردن اول تابستان است. چون وقتی آدم به خانه جدید میرسد هیچ بچه ای را آنجا نمیشناسد
تازه این خانه ی جدید، کوچک و حوصله سربر است. درست شکل بقیه خانه های خیابان و خانه های خیابان بغلی است. حیاط ورودی که ندارد. حیاط خلوتش را هم که میبینی فقط یک باغچه فسقلی دارد که دورش نرده کشیده اند و نرده هایش آنقدر برای من بلند است که نمیتوانم جایی را ببینم.
اگر پیشی ملوسه تو را توی خیابان پیدا نکرده بود نمیدانستم از تنهایی چکار کنم. ولی حالا میدانم . یک فکر عالی به سرم زده. دمپایی ام را میپوشم از مامان اجازه میگیرم و تو را به دختری که دو تا خانه آن طرف تر زندگی میکند نشان میدهم . اگر صاحب تو باشد کلی خوشحال میشود و آنوقت من هم یک دوست خوب پیدا میکنم.
معصومه ابوالحسنی